بحث خنثی سازی سیاست یا به تعبیر کارل اشمیت فیلسوف و حقوق دان آلمانی، سیاست زدایی از سیاست، بحثی بسیار مهم و جدی ایست. این خنثی سازی که پروژه ای مورد غفلت عمده تصمیم گیران است، در ایران با عناوین دیگری مثل «نرمالیزاسیون» تعقیب میشود. مقاله پر سر و صدای سعید حجاریان یکی از نمادهای این پروژه است؛ مقاله ای که این پروژه خنثی سازی سیاست را افشا می کند. حجاریان چند سال پیش به صراحت نوشت که دولت احمدی نژاد یک دولت استثنایی بود و دولت روحانی پروژه اصلی اش، نرمالیزاسیون است تا بعد پرچم دولت را به دست اصلاحات بدهد و آنها هم نهایتا پروژه دموکراتیزاسیون را که بنیادش بر همین نرمالیزاسیون است، پیش ببرند که البته با روی کارآمدن دولت آقای رئیسی این پروژه فعلا تعلیق شده است. هرچند در ساحت مدنی همچنان تعقیب میشود.
جریان کارگزاران و رسانه های نزدیک آنها حتی بیش از اصلاح طلبان تندرو این پروژه را پی گیری می کنند و در دستور کار دارند. اینان سعی خواهند کرد نقش تعدیل گر داشته و از برخی عناصر به اصطلاح خودشان میانه روتر در بدنه حاکمیت و چهره های موثر نظام حمایت های ضمنی و گاه آشکاری داشته باشند.
گفتنی است پروژه نرمالیزاسیون یا عادی سازی در پروژه برجام نیز با خروج آمریکا از برجام و ویران شدن نگاه و ایستار خوشبینانه به غرب دچار بحران جدی شد.اما همچنان جریان برجامی، رابطه با غرب را به عنوان مهمترین عامل گشایش و پیشرفت کشور طرح میکنند و دولت رییسی را ناچار از مذاکره القا می کنند. همچنین سعی دارند اصولگرایان را در مقوله برجام دچار رفتار دوگانه وصف کنند. به این صورت که این جناح در زمان دولت روحانی مخالف مذاکره و در زمان دولت رییسی طرفدار یا دست کم موافق مذاکره تلقی می کنند. هرچند نمی توان منکر رفتار دوگانه برخی اصولگرایان در قبال برجام شد اما واقعیت آن است که میان مذاکره بدبین به میدان و مذاکره متناسب با میدان تفاوت عمیقی وجود دارد. دومی برخلاف اولی، مقتدرانه بوده و بر توان دفاعی کشور و نیز توان اعتقادی و قدرت نرم آن متکی است و به علاوه، نگاه فانتزی و خوش بینانه به غرب ندارد.
جریان غرب گرا سعی خواهد کرد خود را به عنوان تنها ایده و نظریه عملی در صحنه سیاست نشان دهد. اسم رمز این القا، ضروری و چاره ناپذیر بودن مذاکره با غرب و در رأس آن آمریکا است.
ذکر این نکته هم لازم است که پروژه مذکور هم توسط میانه روها و هم اصلاح طلبان رادیکال پیگیری می شود.